فاطمه ( الهه) منوچهری، متولد آبان ۱۳۶۰، کارشناسی علوم تربیتی و کارشناسی ارشد مترجمی عربی؛ کتاب مجموعه داستان کوتاه با عنوان "می خواهم یک زن معمولی باشم." به تازگی وارد بازار نشر شده. چند داستان کوتاه و داستانک و یک دلنوشته در مجموعه مشترک با دوستان نویسنده به چاپ رسانده: داستان سانسور در کتاب " کارد فیروزه ای " داستان ماسک در کتاب "سگ خانواده وانگ" داستان پیرمرد در کتاب "کرونا از دریچه هنر" به چاپ رسیده است. داستانک های "آگهی" و " تاریخ مصرف زندگی" و دلنوشته "چهل سالگی" در دست چاپ است. داستان کوتاه "راز پل سی و دوم" آبان ۱۴۰۰ برگزیده جشنواه "شعر و داستان البرز من" شده است. داستان پیرمرد برگزیده مسابقه کرونا در دوران مجازی کرونا شده است. داستان کوتاه سانسور برگزیده مسابقه روز قلم در سال ۱۳۹۷ شده است. دو داستان بلند و یک مجموعه داستان کوتاه نیز آماده چاپ دارد. ترجمه رمان عربی هم برای پایان نامه ارشد انجام داده که آماده شده است. در رابطه با مجموعه آثار خود و کتاب اخیر برای ما بگویید دنیای ذهنی شما در نوشتن در چه حیطه ای است؟ کتاب می خواهم یک زن معمولی باشم. مجموعه داستان کوتاه مدرن است. متشکل از ۹ داستان کوتاه است. همه داستانهای مجموعه به جز داستان اول و آخر در مورد دغدغه های زنان جامعه است. دغدغه هایی مثل؛ پیدا کردن کار، ازدواج و بعد از ازدواج، فداکاری و ... می باشد. فضای داستانها متناسب با داستان های مدرن و دارای زیرمتن هایی است که بر اساس تجربه خوانندگان در بیشتر داستانها نیاز به دو یا سه بار خوانش می باشد و طبعاً مضمون بیشتر داستان ها بعد از چندبار خوانش به ذهن خواننده باهوش می رسد. معمولاً بنده در مورد داستان هایم حرف نمی زنم، چون معتقدم کتاب موفق، کتابی است که خودش حرفش را و پیامش را بدون نظر نویسنده به مخاطب منتقل کند. داستان مدرن ایرانی در دهه های اخیر چگونه چشم اندازی داشته است؟ از میان نویسندگانی که به داستان نویسی مدرن روی آورده اند به شخصه نوشته های گلشیری و هدایت را بیشتر می پسندم. کتاب داستان کوتاه در ایران (داستان مدرن) اثر حسین پاینده ضمن معرفی ویژگی های این نوع داستانی، نمونه هایی خوبی از داستانهای مدرن ایرانی من باب مثال ذکر کرده است که به نظرم بسیار آموزنده است و با نثری روان نگاشته شده. با توجه به حضور نویسندگانی چون صادق هدایت، هوشنگ گلشیری و... می توان گفت این نوع داستانی شروع خوبی داشته ولی در سالهای اخیر اگر چه این مسیر ادامه یافته، ولی با شروع خوبی که با این نویسندگان رقم خورده متفاوت بوده است. مسلماً نظر شخصی دادن در مورد این سؤال کلی نیاز به تحقیقات گسترده و طاقت فرسا دارد که در این حیطه نمی گنجد. به نظر شما داستان کوتاه در دوران اخیر توانسته است راه خود را بیابد و اثر گذار باشد؟ اگرچه عمر داستان کوتاه کمتر از رمان است و نخستین رمان ها از اوایل قرن هفدهم و نخستین داستان های کوتاه از اوایل قرن نوزدهم خلق شدند، ولی با این حال رد و نشان داستان کوتاه را می توان در گذشته های دورتر نیز دید مثل حکایات گلستان سعدی، اما این گونه آثار، ویژگی های داستان کوتاه را نداشته است. در اوایل قرن نوزدهم گی دو موپاسان و گوگول داستان کوتاه را بنیان نهادند. گونه ادبی داستان کوتاه در دوران اخیر مهم و تأثیرگذار بوده است. داستان کوتاه با وجود موجز و فشرده بودن مخاطب را متأثر ساخته و حس داستانی را به مخاطب منتقل می نمايد. اگرچه در دوران ما ناشران و بسیاری از نویسندگان به پیروی از آنها به خلق رمان اهمیت بیشتری می دهند، اما گونه داستان کوتاه هم به زعم بنده، راه خود را پیدا کرده است. محتوای داستان های شما در مجموعه آخر بیشتر به چه محورهایی اشاره دارد؟ مجموعه داستان "می خواهم یک زن معمولی باشم." همان طور که پیشتر اشاره کردم، داستانهایی است که بیشتر به دغدغه های زنان جامعه اشاره دارد. داستانهایی بیشتر از جنس دردهای زنان جامعه؛ دردهایی که شاید زنان حتی خودشان کمتر به وجود آن آگاه بوده اند. دلیل آن هم این است که آن قدر این دردها و زخمها در جوامع بشری عادی جلوه داده شده که کمتر کسی از آن شکوه و شکایت می کند. امیدوارم به عنوان یک عضو کوچک جامعه زنان توانسته باشم فقط کمی از این دردهای مانده بر دل زنان را در این مجموعه داستانی نشان بدهم. با این اوصاف یعنی از طریق ادبیات می توان فراز و فرود جامعه را رصد نمود؟ طبعاً ادبیات تنها راهکار نبوده، نیست و نخواهد بود، اما به نظرم یکی از راهکارهای مفید بوده، هست و خواهد بود. دنیای شگفت انگیز ادبیات، درک بهتری از وقایع جامعه بشری ارائه می دهد. تخیل، نیمه پنهان واقعیت یا حقیقت را باز می نماید. آثار ادبی بدون اینکه نسخه بدل واقعیت باشند، تعبیری مؤثرتر و مفیدتر و تازه تر از آن ارائه می دهند که به کام خوانندگان آن می نشیند. ذهن و زبان شما چه قدر در آثارتان نمود پیدا می کند؟
طبعاً فرآیندی که نویسندگان در مسیر نوشتن با آن روبه رو می شوند، خودشناسی است. به عقیده من خودشناسی ارتباط نزدیک و تنگاتنگ با نوشتن دارد. اینکه تا چه حد توانسته ام گوشه ای از دنیای ذهنی خود را با تخیل درهم آمیخته و به خوانندگان منتقل نمایم، به عقیده خودم تنها گوشه ناچیزی بیش نبوده است، اما اینکه تا چه حد در این زمینه موفق بوده ام، اولاً برعهده مخاطب می باشد و در ثانی بنده فکر می کنم من تازه در ابتدای این مسیر پرپیچ و خم و ناشناخته نوشتن قرار گرفته ام که هر چه پیشتر می روم دنیای تازه تری از ناخودآگاهم را کشف می کنم و این کشفی لذت بخش است. اما در مورد زبان مساله فرق می کند. زبان داستانی خوب نیاز به مطالعه و نوشتن پی در پی دارد که شاید بعد از سالها تلاش، این امر میسر شود. با توجه به محتوای کتاب آیا ادبیات امروز سمت و سوی خاصی را دنبال می کند، یا نویسنده سمت خود را در آثارش ارائه می دهد؟ اگر نظر شخصی بنده را بخواهید، معتقدم هر دو حالت در ادبیات ممکن است. اما من در ادبیات سمت و سوی خاص داستانهای خودم را دنبال می کنم. شاید عده ای نپسندند یا به مذاق شان خوش نیاید، ایرادی ندارد. نویسنده باید پذیرای نقد و نظرات همه؛ بالاخص منتقدان باشد. من هم برای عقاید دیگران احترام قائلم. اما فکر می کنم اینکه نویسنده ای آثارش را در سمت و سوی خاص خود می نویسد، یک پدیده ای درونی است که از اختیار نویسنده تا حدودی خارج است. نه اینکه نویسنده نتواند با آموزشهای لازم و شرکت در کلاسهای داستان نویسی در جهتی مخالف گام بر دارد، همان گونه که بسیاری از دوستان همین کار را می کنند، اما به نظرم اگر چنین اتفاقی بیفتد نویسنده نهایت لذت را از نوشتن نخواهد برد. جایگاه نقد و بررسی ادبی در این باره را چگونه ارزیابی میکنید؟ به اعتقاد بنده نقد ادبی در این مورد به دو صورت عمل می کند و راهکارهای متفاوتی را در پیش می گیرد. دسته ای از مخاطبان در برابر این گونه داستان ها عکس العمل منفی نشان می دهند و دسته ای دیگر شروع به تعریف و تمجید می کنند. حتی این رویه در گروه منتقدان نیز صدق می کند. این گونه باورها جدای از درست و نادرست بودن، می تواند برای نویسنده تا حدودی هم راهگشا باشد. بالطبع نویسنده خود می تواند با توجه به درک مخاطب از داستان هایش نقد مفید را از نقد مغرضانه یا نقدی که از روی ناآگاهی باشد تشخیص دهد. فضای داستان های شما در چه بازه زمانی است؟ بازه زمانی داستان کوتاه، همان طور که از اسمش مشخص است، کوتاه است. در داستانهای کوتاه این مجموعه، بازه زمانی داستانها، یک روز یا پاره ای از روز یا در نهایت واقعه ای است که طی یک دوره کوتاه اتفاق می افتد. به عنوان یک نویسنده داستان چه پیشنهادی برای نویسندگان حال حاضر دارید؟ من کوچکتر از آن هستم که بخواهم برای نویسندگان حاضر پیشنهاد یا راهکار ارائه بدهم، اما به عنوان عضو کوچکی از جامعه بزرگ نویسندگان آرزو دارم روزی بیاید که نویسندگان راه و سبک و سمت و سوی ادبی خاص خود را در داستاننویسی بیابند و در پیش بگیرند و این مهم به دست نمی آید جز با نوشتن و خواندن و خواندن. آرزوی موفقیت و سربلندی دارم برای تمامی نویسندگان بالاخص نویسندگان جوان و تشکر می کنم از شما و نشریه ادبی خاتون شرق بابت افتخاری که به بنده دادید برای شرکت در مصاحبه و معرفی کتاب "می خواهم یک زن معمولی باشم." امیدوارم دوستداران ادبیات از مطالعه این کتاب لذت ببرند. تشکر از زحمات شما و همه همکاران گرامی تان. از متن کتاب : «جلوی آینه روشویی، گردن بند صلیب را می بندم. شیر آب را باز می کنم. می خواهم مشت پرآب را به صورتم بپاشم که صدای کوبیدن در بلند می شود. کسی با شتاب بر در می کوبد. سرم را به سمت صدا می چرخانم؛ آب از بین انگشتانم سُر می خورد و راهش را به سمت چاه روشویی باز می کند. حس سوزش شدیدی در دست هایم دارم. باعجله بدون اینکه آب را ببندم، بیرون می آیم. به ساعت نگاه می کنم. صدای زنگ خانه هم اضافه می شود، بدون اینکه برای لحظه ای قطع شود. " چه آدم سمجی! بهتره تا در رو از پاشنه درنیاورده، به حیاط برم." محسن به حالت مچاله ی جنینی خوابش بُرده است. دخترها هم مثل بچه عنکبوت، دست و پایشان را به چهار جهت اتاق خواب دراز کرده اند و انگار در این دنیا نیستند. نمی دانم چه طور با این سروصدا خوابشان برده است! دوان دوان مانتوم را از روی جالباسی برمی دارم و دکمه هایش را چندتایی می بندم. شال پشمی را روی سرم می اندازم؛ فرصت بستن شال را پیدا نمی کنم... گوشه ای از داستان "دست های مجرم"» خیلی ممنون از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.
با نوشتن نفس می کشم