نقد شعر
مسعوداصغرنژادبلوچی
لزوم ِخوانش محتوا در ذیل آثار ِارائه گردیده در حوزه شعر، نکاتی را در ذهن یک منتقد برمیتاباند که حدس و حس آن برمیگردد به نحوه نگرش شاعر به مفهوم ِشعر!
اینکه سطح ِشعور در جامعه، دچار تنزل گردیده چه ربطی به سطح شعر میتواند داشته باشد، امری است که نگاه ِشعور ِشهودی ِشعر بدان میپردازد و از آن برای خود طرح مسأله و محتوا میکند. اگر در یک دوران بحرانی بانیان ِحفظ فرهنگ، شکل نیرنگ به خود بگیرند، نشانی از بحران ِجامعه نیست، بلکه نشان از بحران ِجامعه انسانی ی ِبیریشه است که دچار اضمحلال در خود ِفردیت ِقضاوت گر ِخویش شده است.
زمانی در حوزه نقد شعر اینکه زنگ مطلب از نوع قافیهی ِکلاسیک یا نیمایی در شعر حضورداشته باشد یا ذیل ردیف یک تمرکز مفهومی رخ بدهد مسأله شعر شکل خود را برای پاسخ به چنین مواردی آماده می ساخت و شاعر با شعر سازی و حفظچنین موارد بازنمایی مینمود. اینکه شعر کهن و کلاسیک و نو کارآمد هستند یا نه اولین خطای ِدید ِمنتقد ِادبی است؛ چراکه شاعر قصد بیان یک مسأله یا محتوای ِاز پیش تعیینشده را ندارد، بلکه در طول ِیک مسیر ِمعین، سعی میکند با بیت و سطر، در عرض ِحیات، یعنی عمق ِدید به مفاهیم را با یک سری نشانه مفهومی و معنایی به سمع و نظر مخاطب برساند؛ مخاطبی که با سرعت ِسهلانگاری و سردرگمی در سیر آفاق و انفس سررشته خود را گمکرده است.
انسان امروز که نهاد اصلی خود را بهواسطه نهادینه شدن محتواها ازدستداده است، به دنبال جایگزینی مشخص، مفهومی و ازلی میگردد تا دمدستیترین انتخاب را کنار بگذارد و برای دردهایی که سالیان سال، بشر بهموجب آن مسائل، رنجدیده و گنج عزلت گزیده و درنهایت خود را دلخوش به کنج ِسکوت کرده، راه و چاه بیابد و بشناسد.
این که گمان برود شعر کلاسیک یا نو، زبان شعر کلاسیک یا نو، میتواند تعیینکننده ی ِخطمشی و راه فکری مخاطبان علاقهمند به شعر و شاعری باشد بهنوعی یعنی دستکم گرفتن شعور ِمخاطب که اصلاً ادیبانه نیست. در همین راستا و با تأکید بر موارد اخلاقی و ادبی، تولید محتوا ذیل خلق اثر، جایگاه ارزشمند خود را مشخصتر نمایان میسازد.
اینکه لزوم بر پذیرفتن قاعدهها موجب میشود علاقهمند شعر و شاعری کم بشود، بخش عظیم آن، معلول ِرفتار ِغیرادیبانه یِ فعالان عرصه نقد و خوانش است که بهجای رونق بخشیدن به مسأله شعر، ذیل پویایی ِشعور، دست به دامان ِشکل شعر ِارائه گردیده می شوند تا بهنوعی حضور خود را زیر نگاههای زاویهدار حفظ نمایند و از اصل جوهر شعری غافل بمانند.
در حوزه نوشتن و سرودن از توقف و توفیق نبض زبان و زمان بگیرید تا برسید به این مرحله خاص که شهود در کنار شعور معنای خاصتری به خود میگیرد، در این بازی و بازه. با تأکید بر تعاریف ارائه گردیده در دوران ِمعاصر، ترکیب کلمات ذیل سطرها و ترکیب کلمات ذیل سطرهای پلهای و اندکی خیال تبدیل گردیده است به اثری مکتوب که به آن عنوان شعر گذارده میشود؛ که در اصل این گونه نیست. شعر باید ابتدا ب ساکن شعر باشد بعد مابقی موارد پیش می آید.
همین تحمیل گذارنده گی بر شعر و شکل فراتر از عناصر عاطفی و خیال و موسیقی و فرم و ساختار در نظام ذهنی زبان شعر به شکلبندی اثر خلقشده دامن میزند.
خواب سایهها اثر مینا صمدی لشکریانی که توسط انتشارات مروارید به زیور طبع آراسته گردیده مجموعه شعری است که لازم است در ادامه تحولات شعر معاصر به آن نگریسته شود. اینکه برخی از بزرگان و بزرگواران ذیل بیانیه و مانیفست سعی میکنند بازار سرایش را به نفع خود مصادره نمایند، کار اخلاقی نیست و لازم است در ذیل دفترهای ِشعر بیادعا بازتولید آنچه از نیما تا فروغ در ذهن ازلی ادبیات معاصر فارسی بناست نقش ببندد را بنگرند و بخوانند.
خواب سایهها از طرح روی جلد مخاطب را به شاعرانگی ویژهای دعوت میکند. شاید پس از خواندن آن این سؤال مطرح شود که چه چیز آن موجب گردیده تا دستبهقلم شوم اولین نکته عدم شناخت از شاعر است. من ِشاعر، شاعری به نام صمدی لشکریانی را نمیشناسم و فقط پس از خوانش آثار ایشان نسبت به شعر ایشان اطلاع پیداکردهام. شاعری که در زیست جدیدی که اگر به وی ارزانی شود میخواهد شاعرانه به دنیای تاریکی سفر کند اما بامعنای واژهها و این جسارت شاعرانه برای بیان آنچه در ذهن داشته و به زبان درآورده در زمان حاضر بهندرت رخ میدهد.
شاعری عاصی و دور از دغدغههای سیاسی، اما صبور که در عین تفسیر خود از هستی، دست تقدیر را بر شانهی خود احساس میکند. تقدیری که هرچقدر هم با قدرت باشد نمیتواند آینه خیالانگیز ماه شاعر را بشکند. شاعری که در ذهن ِشاعرانهاش «جادهها دستگیر میشوند» و «دست درختان را از پشت بسته میبیند» و با قید «بر» پردهها را چشمبند پنجره در نظر میگیرد را چگونه میتوان نادیده گرفت، آنهم در دورهای که همه بهجای سرودن شعر، در حال طرح معما به زبان سخت هستند. شاعر مجموعه خواب سایهها در ذهن خود یک موجود خیالی دارد که در حین زیستن ِبا وی نقش پرستار وی را نیز بازی میکند به زبان دیگر در شعر ِصمدی لشکریانی ایثار انسانی محتوا را تحت تأثیر خود قرار داده که دیگر برایش، خویشتن اش مهم نیست. شاعری که از رنج هستی امید دارد سر بهسلامت بیرون ببرد و به آبیاری جوانههای رسته از زخمهایش دلبسته است. (صفحه ۸)
پرت شدن شاعر به مفهوم شعر در اوج عبور از بلندیهای زندگی باوری است که نشان از نگاه شاعری دارد که زیست شاعرانه را تجربه نموده است. هرچند لشکریانی به شکل صد در صد موفق از عهده سرودنها برنیامده اما مخاطب وی کتابش را به تنها یکبار خوانده شدن بسنده نمیکند.
یافتن پرتگاه در ذیل کلمه «عاقبت» آنهم پرتگاهی «در شعری خسته» (صفحه 10) یک نکته مهم را گوشزد مینماید آنهم این که این انسان که پوست تنش پنهانگر ِدردهای ِباروتی در زیرزمین شعرهایش هست (صفحه ۱۱) آنهم شعرهایی که «با دستهایی که خطخوردهاند» خبر از زندگی «خودی» میدهد که در حال تمامشدگی است، آنهم در تبوتاب هستی و مستی!
و سقوط از ارتفاعی
که پیش از زمین خوردن
تکهتکهات کند (صفحه ۱۳)
این هنر خاص و ویژهای را از زبان شاعر عیان میسازد که در حین روایت شاعرانه و سرودن شعر لزوم نحو و التزام آوردن واژگان متناسب یا حتی مراعاتالنظیر جوهر شعری را از ذهن در زبان حذف میکند.
شاعری که بیپروا در حال تماشای هستی است و هر آنچه لزوماً شاعرانه است را وارد شعرش نمیکند انگار به شکل ناخودآگاه از مواردی باخبر است که دیگران از آن بیخبرند. ای در میان جانم و جان از تو بیخبر ِعطار گونه به مسئله سرودن مینگرند.
در شعر شماره ۸ (صفحه ۱۴)
صبح، خواب مانده
اندوهی پرسه میزند
پاییز شروع به ریختن کرده است
دقت شود بر کلمههای صبح، پرسه و پاییز که چه روابط تازهای را مابین آنها برقرار میکند. روابطی که برای ایجاد یک فضای تازه در ادبیات نیازی است مبرم و غیر قابل انکار. این شاعر بیادعا خالص ترین رفتار را البته با کلمات در مواجهه با رویکردهای رفتاری انسانها در ذیل یک آینگی فردی ارائه می دهد که البته اگر روی جوهر شعری آن بیشت کار می کرد بسیار موفق تر می بود. در شعری صادقانه میگوید:
از خودم برمیگردم
جانوران درنده را
یکبهیک آزاد میکنم
و مینویسم این باغوحش تا اطلاع ثانوی تعطیل است (صفحه ۱۴)
با توجه به اینکه بناست از ابتدای کتاب مروری بر شعرها داشته باشم عرض میکنم در جریانات ِشعر بعد نیما و آغازگری شاملو خیلیها برعکس جریان تحول ادبی شروع کردهاند به رفتارهای نامعقول و اصرار ورزیدن بر سنت شعری! که از خلق آثاری این گونه زلال جلوگیری نمود.
خیلی از منتقدین با پافشاری بیمورد سعی کردند نکات ارزشمند و علمی ی ِپویا نگهدارندگان ِزبان ِشعر را به حاشیه بیمورد تعصب ورزیهای یکطرفه بکشانند. بهعنوانمثال محمود افشار در کتاب گفتار ادبی که در سال ۱۳۵۳ چاپ گردیده آورده است:
الفاظ، ترکیب آنها (فرم) و قالب شعر در حکم بدن است. معنی، مطلب و مضمون بهجای روح و رگ و ریشه آن است. گرچه گفتهاند روح سالم در بدن سالم است اما بدن هم بیروح سالم سلامت ندارد. چنین است نیز رابطه لفظ و معنی در شعر. الفاظ، ترکیب آنها، وزن، آهنگ و قافیه هرقدر هم زیبا باشد بیش از یک قالب بیروح نیست ظرف را برای آن میسازند که در آن مظروف و مطلوب مرغوبی بریزند.
که این مطلب به شکل ضمنی اتفاقاً پویایی زبان شعر امروز را تأیید می کند. مطالبی ازایندست که از زبان ِاصرار ورزان بر اسرار اثر ادبی کلاسیک چه مقاومتکنندگان در برابر حملههای تند و کند ِسنت ستیزان بدان گونه است که هرگز به نتیجه نخواهیم رسید.
شاعر خواب سایهها با تلاش در فضا و فرم سعی دارد نوعی رفتار معقول و مقبول از خود بروز دهد. مثلاً:
بر لبان تیز چاقویی که
پر
وازم
را دو تکه کرده است (صفحه ۱۶)
این تلاشهای فرمی برای درگیری مخاطب با محتوا هرچند زیباییشناسی خاص خود را داراست منتها کمتر در خدمت اصل جوهر شعری است اصلی که جوهر شعری بدان میتواند نگاه ارزشمندتری از ادبیات را به شکل بازخوردهای محتوایی بروز بدهد. سرنوشت و سرشت ادبیات امروز را باید با روشنگریهای خاص و دلسوزیهای ادیبانه به سرمنزل مقصود رساندند جای تکرار و تأکید است که بگوییم شعر متعلق به مخاطب است و اندوه شاعرانه و زبان شعرگونه یکراه است برای ارائه شعر که ذیل محتوا محوری میتواند مخاطب را به خود مشغول سازد. اینکه شاعر در برخی موارد درگیر محتوا سازی گردیده بر کسی پوشیده نیست:
آفتابی که نرویاند
ناگزیر میسوزاند (صفحه ۲۰)
یا
به آفتابی بی خورشید
دلبسته بودم (صفحه ۲۱)
که بهنوعی در عیار و معیار شعر صمدی لشکریانی خدشه ایجاد میسازد چراکه شاعر نشان داده میتواند ظرافتهای خاصی در شعر بروز بدهد:
بهروزهایی که از روشنایی نیامده بودند
به تاریکی شیر میدادند (صفحه ۲۱)
تفهیم مخاطب و تبیین مفهوم اندوه در شعر مینا صمدی لشکریانی بسیار خاص است.
بالهایی از اندوه
اندوه بر سینهام مشت میکوبد
اندوهی پرسه میزند
زیرپوست کدام سطر اندوهم را پنهان کردهام
همچنین مفاهیمی از نو و دست اندوه غربت:
اندوه مان را به سلامتی هم مینوشیم
پرندگان مهاجر بر اندوه شاخهها خمشدهاند
اندوه با من به خرید میآید
اندوه باران است
اندوه به من دروغ نمیگوید
اندوهم به من وفادار است
اندوهم را میتکانم
از سالهای دور حضور و فعالیت نیما و دیگران تا جدایی و جدال اینکه شرکت تعریفی دارد راه دشوار طی شده و نکته غایب از اذهان این است که مگر شعر قرار است چهکار کند یا شاعر چه میزان میتواند درصدد اثرگذاریها شریک تحولات باشد؟ شاعر خواب سایهها بهنوعی ذیل زیست معاصر خود با کلمه فرض را بر این گذاشته با خودِ درونی و غایب ازنظر به گفتگو با صدای بلند شعر بنشیند و به گمان ویژگی این راهی است که میتوان با آن لااقل به آرامشی نسبی دست یازید.
در این رخدادهای فرهنگی از سطر نویسی های هوشمندانه تا ساخت فضای شعری ذیل قافیه و موسیقی یک فرآیند تند و تلخ در حال اجراست فرآیندی که در کل پیکرههای خود لزوم پذیرش حضور کتاب رو به رشد و متحول در شعر را بهنوعی در جایگاه بسیار خاص و انگیزه دست نایافتنی بودن قرار میدهد تا التزام فروش و تکرار برخی از نامها در گستره ادبیات حفظ گردد. به زبان سادهتر انگار جامعه ناشرین تحمل شاعر جدید را ندارند.
این مسئله که مخاطب به دنبال خوانش شعر است به دنبال خوانش شعر است لازم است بهنوعی بیان گردد که اثر به دست مخاطب عام و آن برسد و لزوم به ورق زدن توسط خوانشگر خاص که حتماً بهنوعی ایجاد ارتباط میکند با متن و شعر. مردم باید شعر بخواهند و بخوانند. منتها بازار نشر را در ذیل چند شخص چنان آبوتاب دادند که انگار ادبیات بعد از بزرگان معاصر شعر که از دهه ۴۰ به بعد دست به سرودن زدند قرار است در نقطهای پایان بپذیرد و طلوع و ظهور شاعری جدید اصلاً قابل پیشبینی نیست درصورتیکه اینگونه نیست.
پناه جستن به شعر صفحه ۱۰
بابیان ساختن اینکه پست تن پنهان گ دردهای باروتی در زیرزمین شعرهایش است
صمدی لشکریانی بیادبیهای ادبی روزگار را نادیده میگیرد و از دیرباز رفتار نیما و اطرافیان تا رعایت دستبهعصای ختم به سناتوری خانلری هیچکدام را در لحظهی سرودن در نظر نمیگیرد و کما اینکه شاید دراینباره هیچ مطالعهای هم نکرده باشد منتها با ادبیات و شعر درنهایت راهی میگشاید برای رسیدن به ادبیات و شعری که بتوان بهحق از آن دفاع کرد.
شانه زدن غمها ص 27
میخواستم با تو مرگ را به تأخیر بیندازم ص 27
طوفان، تنهایی، غربت و سکوت خمیرمایهی اشعار خانم مینا صمدی لشکریانی است.
در صفحه ۲۲ شعری هست که بهزعم نگارنده در مقایسه با سایر اشعار در پایان سطر:
در تاریکی از کدام طرف
بوی خیانت گرفتهام
تمام میشود و بخش بعد به شکل مستقل شعری کامل است.
تشنهام
چگونه میتوان
از گیاهانی که ریشههایش
آب از خاک نمیگیرد
انتظار داشت دل به ابر نبندد صفحه ۳۲
این نکات برآمده از خوانش چندین و چندباره کتاب خواب سایههاست.
بااینهمه خانم صمدی در اشعار خود رگههای قدرتمند جوهر شعری را در اختیار دارد و با آن شعر خوب میسراید:
تا روز رهایی
چند خط دیگر باید بر پیشانیم بکشم صفحه ۳۴
یا
تقدیر ناگزیر من است
هر بار
تکهای از خویش را
بیرون از این قفس رها کنم و برگردم صفحه ۴۰
یا
گورستانی که به جنین مرده در آینه شیر میدهد صفحه ۶۴
میلههای قفس را
از استخوانهای من ساختهاند ۴۷
همه بیانگر عاشقانههایی غمگین هستند که زبان و ظرفیت زنانگی را در خود حفظ نمودهاند.
وقتی
ظریفترین پیکرهها را
سختترین چیزها میتراشند
چرا من با دستهای تو آغاز نشوم صفحه ۵۲
اعتراف زنانگی در مواجهه با شکست حرمت اخلاق در دوران معاصر و اینکه انسان فراتر از جنسیت به نقطهی خاصی میرسد که کاری است از وی برنمیآید و انسان ناگزیر است تن به تقدیر بدهد. صفحه ۵۴
درو کردن رنجی که کاشته است یا بازگرداندن نیمکت به جنگل جزو آرزوهای شاعر است وزندگی - شعر را به اجرا درآوردن که:
اگر این وقت شب راه بیفتم
به کدام فصل تو
خواهم رسید صفحه ۵۶
جسارت بیان آنچه در ذهن یک شخص میگذرد در نقش زنانه
رفتنی که مورچهها با خود بردهاند
طرح مسئله معمایی اما بهنوعی جذاب و شیری با آوردن کلماتی همچون مانیتور ذیل باور عروسککوکی کلمات همه نشان از آن دارد که شاعر سعی نموده است تا فضایی شاعرانه بسازد که دلتنگی و اندوه برایش مهم است و دلخوش به لبخند و رسیدن به مرحلهی امیداست که میتواند اندوهش را تکان بدهد و این باور را در وی پررنگ سازد که:
این بار که بمیرم
به شکل پرنده برمیگردم صفحه ۷۴
دلم گودالی ست عمیق
که با خونم پر نمیشود ۷۵
اجرای روایت گرگ تنهایی در بوم آسمان و شکست ِمنجر به اندوه که آفتاب هم به تاریکی تن میدهد صفحه ۷۸
پیدا کردن دری در خاطرات و اصرار بر اینکه کسی که از خود بیرون رفته را هیچکس نخواهد یافت صفحه ۸۲
پذیرفتن اینکه جهان درستشدنی نیست در ذیل اندوه و جدال و دیدن کاش میشد تا آخرین روز زمین در گوشهای پنهان ماند، آنگاه بیرون آمد و پایان دنیا را جشن گرفت صفحه ۸۴
روزی که پرنده بر تبر بنشیند و خواب سایهها را برآشوبد، روزی که شاعر رستاخیز خود را، اندوه خود را در آن میبیند اما با تأسف و تکرار ِپذیرش شکست!
ما تنها لاشههایمان را به خانه میرسانیم
و تبر فرود میآید ص ۸۷
شاعر درنهایت و تنهایی بهجایی میرسد که مرگ نیز حرف تازهای برای گفتن ندارد صفحه ۹۰
شاعری که آرزوی خورشید شدن را بهوقت طلوع انتظار میکشد صفحه ۹۱ شاعری که پیکر زخمی وطن را میبیند از دوردستها صفحه ۹۳ و همچنان مشتاق دیدن عشاق زیادی است که اندوهشان را تکاندهاند... صفحه ۹۴
این امید واهی در نگاهی شاعرانه است که روایتی حقیقی از کشف انسان در لحظه تصمیم و تسلیم را به نمایش میگذارد.
شاعری که همچنان منتظر درخشیدن شعاع امید بر گستره هستی است.
بر پوستت بذرهایی کاشتهام
که وقت نور
سبز خواهند شد صفحه ۹۶
شاعری که در تدوین کتاب شعر خود چه خواسته چه ناخواسته خود را با دیگران در میان میگذارد و درنهایت در برابر رسوخ اندوه سعی میکند به جدال با جهل ندیدنها بپردازد.
شاعری که اوج را در کشف تازه میداند و از تکرار بیزار است و سعی میکند با حکم عقل عشق دیگران را به نور و روز دعوت کند و درنهایت گرفتاران تاریکی را با خود تنها بگذارد.
از خود بیرون میرود
و سرزمین اشغالی را به تو میسپارم.
مهم است که کسی از نقش شاعر فرار نکند و شعر ارائه بدهد مهم است که به نکات جوهر شعری اندیشید و خانم صمدی لشکریانی باملاحظهی محتوایی مخاطبی که وی را عاصی کرده را دعوت میکند که پیش از سیل اقدام کند به دیدنش، زودتر اقدام کند تا در سطر آخر سیل همهچیز را نابود نکرده باشد و دستخالی نباشد.
شاعری که در زندگی دریافتن را دقیق فهمیده و شعلههای جهنم، کلماتش را پخته ترکرده است را میتوان موفق دانست و به وی پیشنهاد کرد که انتخاب اینکه راه گریزی جز شعر نداد انتخاب خوبی است. شاعری که با مهر طلوع صبح صلح را در سر میپروراند و شاید هنوز هم بپروراند را باید تشویق به سرودن نمود.
با نوشتن نفس می کشم